خاطراتی از رعایت بیت المال توسط شهدا

امانتدار بیت المال در جبهه ها

شهید مهدی نظر فخّاری
«حاجی» امانتدار بیت المال در جبهه ها بود. با مسؤولیّتی که در لشکر داشت، خود را حافظ اموال و مقّسم آن در میان نیروها می دانست در این راه، عدل عدالتگر حقیقی، علی (علیه السّلام) را سرمشق خود قرار داده بود؛ در این راه از همه چیز خود می گذشت؛ از دوستی، تعارفات معمول، تسامح در امور بیت المال و... با هیچ کس رودربایستی و تعارف نداشت. در تقسیم بیت المال، بر همه و از همه بیشتر، بر خود بسیار سخت می گرفت؛ تا مطمئن نمی شد که امکانات بیت المال در میان همه بدرستی تقسیم نشده از آن استفاده نمی نمود. این رفتار مایه ی تعجّب بسیاری از دوستان او شده بود و از سوی دیگر، مایه ی اطمینان خاطر مسؤولین لشکر:
«با توجّه به بافت تشکیلات پشتیبانی، لازم بود فردی در این مرکز، مسؤولیت داشته باشد که از یک سو به نیازهای رزمندگان، شناخت کافی داشته باشد و از سوی دیگر به ظواهر دنیوی، بستگی و تعلّق نداشته باشد.
انتخاب شهید بزرگوار «نظر فخّاری» در این مجموعه، برای مسؤولین لشکر، مایه ی اطمینان خاطر بود و امور پشتیبانی، تضمین شده به حساب می آمد؛ چرا که تمامی این ویژگی ها بصورت بارز در روحیّات او وجود داشت.» (1)

می دانی چقدر خسارت زدی؟

شهید مهدی نظرفخاری
برای انتقال سنگرهای «رینگی» احتیاج به جرثقیل داشتیم، تماس با تدارکات گرفتم و از «حاج آقا» درخواست جرثقیل کردم؛ تدارکات فوراً جرثقیل را فرستاد، اما جرثقیل، توان این بار را نداشت؛ مجبور شدم درخواست جرثقیل قوی تر بکنم. به هر حال با آوردن جرثقیل بالاتر از ده تن، انتقال سنگرها براحتی انجام شد.
چند روز بعد، برای تحویل یک سری از اجناس از تدارکات به واحد مراجعه کردم، «حاج آقا» مرا دید و صدا زد؛ وقتی به نزد ایشان رفتم، ماشین حسابی از جیبش درآورد به اصطلاح چرتکه انداخت و گفت: «می دانی چقدر به ما خسارت زدی؟!» تعجّب کردم و گفتم: «چی؟!» گفت: «آن روز یک کلام نگفتی که جرثقیل بالاتر از ده تن باید باشد... من حساب می کنم فاصله این مسیر را که مثلاً 2 کیلومتر بوده- باید پول گازوئیل و بنزینش را بدهی» گفتم: «حاج آقا! خیلی ما را بدهکار کردید!» گفت: «این تازه حساب من است چه برسد به حساب آخرت!»
در آن موقع با خود اندیشیدم که چقدر باید در کارهایمان دقّت و تأمل داشته باشیم و چقدر «حاج آقا» می تواند الگویی برای ما در این کار باشد. (2)

همه ی اینها جزو بیت المال است

شهید مهدی نظر فخّاری
شهید «نظرفخّاری» در دلسوزی و رعایت بیت المال، نمونه نداشت! در هنگام انتقال از یک مقر به مقری دیگر، بعد از بار زدن ماشینها و تمام شدن کارها، تازه کار «حاجی» شروع می شد! او با حوصله ی تمام، می رفت و در اطراف چادرها و... می گشت و هر چه باقی مانده بود جمع می کرد؛ چیزهایی را جمع می کرد که اصلاً به چشم نمی آمد ولی ارزشمند بود، از میخ و سوزن گرفته تا پیراهن و زیرپوش و... می گفت که «همه ی اینها به درد می خورد و جزو اموال بیت المال است؛ بنابراین باید کاملاً از آنها استفاده کرد.»
دقّت او در اموال بیت المال و استفاده ی صحیح از آنها، او را میان همه ی بچّه های رزمنده، زبانزد کرده بود. (3)

پوتین های استفاده شده را واکس می زد و به انبار می برد!

شهید مهدی نظر فخّاری
در نگهداری اموال بیت المال خیلی تلاش می کرد و حتی الامکان از اسراف پرهیز می نمود. بعد از عملیّات «والفجر مقدّماتی» او را دیدم که نشسته و پوتین های استفاده شده را جمع کرده و واکس می زند، تا به انبار تدارکات تحویل دهد. این چنین کارهایی بارها از او سر زده بود و بدان مشهور شده بود. (4)

امانت ها را قبل از شهادتش بازپس داد

شهید مهدی نظر فخّاری
سال 57 با «شهید نظرفخّاری» و دیگر همکلاسی ها به شمال رفتیم؛ او یک عکس از من انداخت، امّا این عکس پیش او بود تا دو سه ماه قبل از شهادتش، که عکس را به من داد؛ من آنوقت متوجّه نشدم که بعد از این همه سال، چرا حالا عکس را به من می دهد؟
وقتی «مهدی» شهید شد، فهمیدم که او از شهادت خود از پیش باخبر بوده و به همین خاطر تصمیم گرفته هر چه امانتی از دیگران نزد خود دارد، باز پس دهد. (5)

مادرش را با ماشینِ سپاه به بیمارستان نرساند!

شهید سیّد حسن موسوی
او هرگز خارج از عرف و ضوابط موجود، از بیت المال استفاده نکرد؛ حتی یک بار که برای دیدن پدر و مادر خویش از «ساوه» به «اراک» آمده بود، حاضر نشد با ماشین سپاه، مادرش را به بیمارستان برساند! چرا که خود را در استفاده شخصی از اموال بیت المال، در هیچ موقعیّتی مجاز نمی دید...» (6)

ورود بیت المال به زندگی شخصی، حرام است

شهید قربانعلی عرب
می خواست به جبهه برود. اما پولی نداشت که در اختیار خانواده بگذارد. با اینکه بیست و پنج هزار تومان از پول های لشکر همراهش بود رفت از برادرش دو هزار تومان قرض گرفت و به همسرش داد.
می گفت: «پول بیت المال باید در راه بیت المال خرج شود حرام است در زندگی خصوصی وارد شود.»
نسبت به اموال بیت المال و حفظ آنها بسیار مقیّد بود. هیچ وقت حاضر نبود حتی یک سر سوزن از بیت المال را بدون حساب و کتاب مصرف کند، حتی امانت بگیرد.(7)

کاش می شد قطعات را تعمیر کرد!

شهید بهمن پارسا
یک روز سر زده وارد تعمیرگاه شد، ما در حال تعویض بعضی از قطعات بودیم، پرسید مگر این قطعات قابل استفاده نیست؟ گفتم: نه!
تا همه را یک به یک امتحان نکرد راضی نشد، نهایتاً هم گفت: «کاش بلد بودید این ها را تعمیر کنید، تا اموال بیت المال حیف و میل نشود!!» (8)

وجه تلفن را کجا و چگونه پرداخت کنم؟

سید محمّدحسین محجوب
معمولاً از تلفن مدرسه، همه استفاده می کردیم، هم برای کارهای اداری و هم برای کارهای شخصی خودمان. یک روز دیدم سیّدحسین با تلفن با امام جمعه ی شهر صحبت می کند، او از امام جمعه می پرسید: چون بعضی وقت ها از تلفن مدرسه برای انجام کارهای شخصی استفاده می کنم، برای آن که حقّی از بیت المال به گردنم نماند وجه تلفن را به کجا و چگونه باید پرداخت کنم!؟ (9)

کیلومتر ماشین را یادداشت می کرد!

شهید صدرالله فنّی
وقتی که با ماشین دولتی به مأموریتی می رفت، اگر در ضمن عبور از شهری برای کاری شخصی- مثلاً مراجعه به پزشک یا خرید چیزی- وارد شهر می شد، کیلومتر ماشین را یادداشت می کرد تا هزینه ی بنزین و... را حساب کند. این چیزها که اصلاً جزء محاسبات دیگر افراد نبود، در زندگی صدرالله با تیزبینی پس گیری می شد. او در دیدن اعمال خودش ذرّه بین و باریک اندیش بود. (10)

نمی خواهم پول بیت المال خرج من شود!

شهید عبدالرحمن آصفی
به ایشان گفتم، شنیدم که پیشنهاد اعزام به خارج برای عمل جراحی برای شما مطرح شده است، چرا اقدام نمی کنی؟ جواب دادند که: من نمی توانم خودم را قانع کنم که در این موقعیت جنگی، پول بیت المال را در خارج از کشور خرج کنم. وانگهی معلوم نیست که نتیجه ی مثبت حاصل شود یا نه؟ (11)

با ماشین بیت المال نمی توانم

شهید حسین ناصر نعیمی اوّل
حسین دقّت زیادی در مسایل شرعی داشت. پدرش می گوید یک روز که از منطقه تازه رسیده بود آمد دکان و بعد از احوالپرسی، گفتم: این چند تکّه چوب را به منزل ببر. گفت: پدرجان می خواهی یک وانت کرایه کنم، امّا بنده با ماشین بیت المال نمی توانم این کار را بکنم. هر بار که از منطقه می آمد، ماشین را در خانه می گذاشت و بعد با خانواده برای دیدن فامیل، پیاده می رفت. (12)

خودم باید جبران کنم نه بیت المال

شهید سیّدحسین دولتی
موقع وضو گرفتن، اورکتش را انداخت روی یک ماشین و بعد از وضو ایستاد به صحبت کردن با رزمنده ها، صحبتشان قدری طول کشید و وقتی برای برداشتن اورکت برگشت، ماشین رفته بود. چندین بار با فردوس تماس گرفت و به پدرش سپرده بود که اورکتی بخرد و به جای آن بفرستد منطقه. وقتی به او می گفتی: «خوب مؤمن؟ اینجا که اورکت زیاده، یک سر برو از تدارکات بگیر.» قبول نمی کرد. وقتی برایش دلیل هم می آوردی که حتماً اورکت تو چند متر بالاتر به دست رزمنده ی دیگری افتاده، باز متقاعد نمی شد. می گفت: «از دست دادن آن به خاطر من بوده خودم هم باید جبرانش کنم نه بیت المال.» (13)

این هم جریمه ی بیت المال

شهید مهدی خوش سیرت
سال 65 بود و لشکر قدس داشت برای حضور عملیّات آماده می شد، گردان حمزه بودیم که آقا مهدی از چادر خارج شد به ساعتم که نگاه کردم 5 /3 صبح را نشانم داد.
دوربین عکاسی ام را برداشتم و مثل یک شکارچی حرفه ای به تعقیب آقا مهدی پرداختم.
در حاشیه ی استقرار گردان، یک رودخانه فصلی قرار داشت که خشک بود؛ آقا مهدی را در وسط رودخانه در حال تلاش و فعالیّت یافتم، از دور روشن نبود به چه کاری مشغول است، نزدیک که شدم، آقا مهدی رادر حال واکس زدن پوتین دیدم و حدود 50 جفت پوتین دور تا دورش را احاطه کرده بودند. فهمیدم که پوتین های رزمندگان را در سیاهی شب آورده تا واکس بزند.
آماده شده و عکسی جالب شکار کردم، نور فلاش که به صورتش نشست، به شدّت عصبانی شد، خواستم بگریزم که دستور داد:
- بیا جلو! کارت دارم.
لحنش آنقدر آمرانه بود که فکر فرار را از سرم بیرون کردم.
ترسان و لرزان رفتم با همان لحن گفت:
- هرچه سریعتر فیلم را از دوربین در بیاور!
-در حالی که صدایم می لرزید گفتم:
آقا مهدی، بیت المال است.
گفت: یعنی من بیت المال را نمی فهمم، سریع، فیلم را از دوربین خارج کن!
فیلم را از دوربین درآوردم و خودش از دستم کشید و تمامش را پاره کرد.
ساعت حدود 9 صبح بود که با موتور جلوی چادر تبلیغات صدایم کرد و یک بسته به دستم داد و گفت:
- این هم جریمه ی دیشب! و بدون افزودن کلامی دیگر رفت.
بسته را که باز کردم چهل و پنج حلقه فیلم عکاسی مرا به حیرت واداشت!؟ (14)

پی نوشت ها :

1- عرشیان، صص95-94.
2- عرشیان، صص114-113.
3- عرشیان، ص114.
4- عرشیان، ص115.
5- عرشیان، ص125.
6- عرشیان، ص168.
7- ستارگان درخشان (2)، ص55.
8- کاش ما هم (25)، ش19.
9- کاش ما هم(24)، ش11.
10- کوچ غریبانه، ص146.
11- یادهای زلال، ص4.
12- یادهای زلال، ص122.
13- زورق معرفت، ص107-106.
14- فاتح ماووت، صص91-90.

منبع مقاله :
(1390)، سیره ی شهدای دفاع مقدس(13)( رعایت بیت المال و امانتداری)، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ اول